فرض کنید یک اسلحه کوانتومی دارید و قصد دارید تا با استفاده از آن خودکشی کنید. شما ماشهی اسحله را میکشید اما اسحله شلیک نمیکند. مجددا ماشه را میکشید اما اسحله باز هم شلیک نمیکنید. ممکن است با خود فکر کنید که جاودان و همیشگی هستید؛ اما این موضوع بهدلیل تفسیر دنیاهای چندگانه و قضیه خودکشی کوانتومی است. با ایران تکنولو در بررسی «آزمایش خودکشی کوانتومی» همراه باشید.
مطالب دیگری که شاید دوست داشته باشید
ممکن است این موضوع اندکی برای شما گنگ باشد، اما وقتی با تفسیر کپهانگی و تفسیر دنیاهای چندگانه آشنا شوید، درک این موضوع از آب خوردن هم آسانتر خواهد بود.
بر هم نهی و تفسیر کپنهاگی
فرض کنید هر ذرهای در دنیا، مانند یک دایره است. هر دایره، میتواند به دو صورت مختلف بچرخد: یا به سمت بالا، یا به سمت پایین. بهزبان علمی، ما چرخش یک ذره (همان دایره) به سمت بالا را «اسپین بالا» و به چرخش یک ذره به سمت پایین را «اسپین پایین» میگوییم. دانشمندان دنیا بر این باور هستند که هر ذره، هم اسپین بالا و هم اسپین پایین را بهصورت همزمان دارد و این پدیده را «بر هم نهی» نامیدند؛ این بدان معنا است که یک ذره، میتواند در آنِ واحد در دو جهت بالا و پایین بچرخد.
اکنون اگر یک دانشمند قصد داشته باشد تا یک ذره را مشاهده کند، نیاز دارد که به آن ذره نور بتاباند و نور دقیقا همان چیزی است که وضعیت بر هم نهی ذره را به هم میریزد؛ در واقع، وقتی یک دانشمند برای مشاهده یک ذره به آن نور میتاباند، آن ذره بهصورت کاملا تصادفی یا اسپین بالا میگیرد یا اسپین پایین. دانشمندان، این موضوع را «تصادف واقعی» مینامند و از آن بهعنوان یک پدیده غیرقابل پیشبینی یاد میکنند. همچنین تمام این فرآیند را «تفسیر کپنهاگی» میگویند.
تفسیر دنیاهای چندگانه
تفسیر کپنهاگی تا نیمهی قرن بیستم ادامه داشت، تا زمانی که فیزیکدان «هیو اورت» برای پایاننامهی دکترای خود تفسیر جدیدی را بهجای این تفسیر ارائه کرد. اون قصد داشت تا تفسیری را ارائه دهد که در آن حرفی از چرخش تصادفی ذره به سمت بالا یا پایین نباشد و همه چیز قابل پیشبینی باشد.
او گفت که هنگامی که برای مشاهده یک ذره نور به آن تابیده میشود، تمام دنیا به دو دنیای موازی تقسیم میشود که هر یک از آن دنیاها، یکی از وضعیتهای ذره را در میگیرند. یعنی در یکی از دنیاها ذره اسپین بالا دارد و در دیگری، همان ذره دارای اسپین پایین است. با ارائه این تفسیر، دیگر خبری از تصادف واقعی نیست و بر هم نهی ذره پدیدهای عجیب و ناشناخته نیست. در واقع، بر هم نهی وضعیتی است که هنوز دنیاهای موازی از هم جدا نشدهاند و به یکدیگر وصل هستند؛ درست مانند زمانی که هنوز نور به ذره تابانده نشده است.
تمام این موضوع، با نام «تفسیر دنیاهای چندگانه» شناخته میشود. بهعبارتی دیگر، زمانی که برای مشاهده یک ذره کوچکتر از اتم به آن نور وارد میکنیم، تمام عالم هستی به دو عالم جداگانه تقسیم میشود.
تفسیر دنیاهای چندگانه، بهعنوان پایاننامه دکترای هیو اورت در دانشگاه پرینستون، نیوجرسی مورد تأیید بسیاری از اساتید قرار گرفت. سپس دکتر اورت و دیگر دانشمندان این تفسیر را فرمولبندی کردند. بهطور کلی، این تفسیر، یک تفسیر کمارزش یا بیارزش نیست و بسیاری از دانشمندان و فیزیکدانان حال حاضر نیز آن را قبول دارند.
یکی از افرادی که معتقد است این تفسیر، فراتر از یک تفسیر ساده است، پروفسور مکس تکمارگ، استاد دانشگاه پرینستون است. او بر این باور است که این تفسیر، یک تفسیر ساده نیست و آزمایشهای علمی و تجربی نیز برای آن وجود دارند. اما قبل از اینکه وارد آزمایشهای علمی این تفسیر شویم، ابتدا باید بدانیم که دکتر اورت چگونه به این تفسیر دست یافته است.
استدلالهای وابسطه به تفسیر دنیاهای چندگانه
بهنظر میرسد منشأ اصلی دکتر اورت آزمایشی بود که نشان میداد زمانی که یک ذره به دو شکاف جداگانه میرسد، از هر دوی آن شکافها عبور میکند و در دو مکان مجزا قرار میگیرد. نکتهی جالب این است که این ذره بعد از عبور از دو شکاف، مجددا با خودش تداخل پیدا میکند؛ درست مانند طبیعت کوانتوم.
تفسیر دنیاهای چندگانه استدلال میکند که دنیاهای موازی به تعداد بیشمار و منطبق بر یکدیگر وجود دارند؛ اما چون دقیقا بر یکدیگر منطبق هستند، ما همهی آنها را یک دنیا میبینیم. اینگونه در نظر بگیرید که یک ذره، در مقابل یک دو راهی قرار میگیرد و بیشمار ذره، در مقابل بیشمار دو راهی قرار میگیرند. نیمی از آن بیشمار ذره از شکاف راست عبور میکنند و دارای اسپین بالا میشوند و نیمی دیگر از شکاف چپ عبود میکنند و دارای اسپین پایین میشوند. در این حالت، دو دنیای موازی بر یکدیگر اثر میگذارند و حتی گهگاهی با هم تداخل پیدا میکنند؛ اما با اندازهگیری ذرات این وضعیت بههم میریزد و تأثیر دنیاهای موازی با یکدیگر قطع میشود. در نتیجه میتوانیم بگوییم که این دنیاهای موازی پس از اندازهگیری ذرات بر یکدیگر منبطق نیستند و میتوانیم آنها را از یکدیگر تفکیک کنیم. بهعبارتی دیگر، هر زمان که یک دانشمند قصد دارد تا یک ذره را مشاهده کند و به آن نور وارد میکند، جهان به دو جهان موازی تقسیم میشود. در حقیقت، دنیاهای موازی دائما در حال جدا شدن از یکدیگر هستند و مسیر آنها بهدلیل عدم انطباق دچار تغییر میشود. اکنون که فهمدیم تفسیر دنیاهای چندگانه چگونه است، میتوانیم به آزماشی که مکس برای این تفسیر ارائه کرده بود مراجعه کنیم: خودکشی کوانتومی.
آزمایش خودکشی کوانتومی
فرض کنید یک اسحله را یک وضعیت کوانتومی در نظر میگیریم؛ یعنی بهطور مثال، زمانی که ماشهی اسلحه کشیده میشود، اسلحه به اسپین ذره نگاه میکند و اگر اسپین به سمت بالا بود، اسلحه شلیک میکند و اگر اسپین به سمت پایین بود، شلیکی انجام نمیشود. حال، اگر ماشه ۱۰۰ بار کشیده شود چه اتفاقی میافتد؟ احتمالا با خود میگویید که ۵۰ بار اسحله شلیک میکند و ۵۰ بار اسلحه شلیک نمیکند. حال فرض کنید که همین اسحله را بهگونهای روی سر خود قرار دادهاید که قصد دارید خودکشی کنید و در عین حال، یکی از دوستانتان شاهد این موضوع است. مکس طبق تفسیر دنیاهای چندگانه میگوید که ۵۰ درصد ممکن است شما کشته شوید و ۵۰ درصد ممکن است اسلحهی شما شلیک نکند. اما او در ادامه استدلال میکند که طبق همین تفسیر، شما وقتی ماشه را میکشد، هر صد بار، اسلحهی شما شلیک نمیکند و شما جان سالم به در میبرید. اما این گفتهی مکس اندکی غیرمنطقی و گیجکننده بهنظر میرسد. بنابراین او در ادامه توضیح میدهد که طبق این تفسیر، با هر بار کشیدن ماشه، دنیا به دو دنیای موازی تبدیل میشود. او میگوید که شما فقط در دنیاهایی صاحب ادراک هستید، که در آنها زنده هستید. بنابراین، در دنیایی که شما صد بار ماشه را میکشید و اسلحه شلیک نمیکند، میتوانید تفسیر دنیاهای چندگانه را تأیید کنید. اما در دنیایی دیگر، اسحله همان بار اول شلیک میکند و دوست شما در حال نگاه کردن به جسد شما است و با خودش میگوید چون همان بار اول اسحله شلیک کرده است، این تفسیر رد میشود. بهعبارتی دیگر، طبق این آزمایش مکس، فقط خودتان میتوانید متوجه شوید که تفسیر دنیاهای چندگانه درست است و نمیتوانید دوست خود را متقاعد کنید که این تفسیر درست است.
خودآگاهی و ادراک
اما آیا واقعیت دقیقا همان چیزی است که پروفسور مکس بیان میکند؟ اینگونه بهنظر نمیرسد! در برداشت درست پروفسور مکس از دنیاهای چندگانه شکی نیست، اما آیا عقیدهی او دربارهی خودآگاهی و ادراک درست است؟ بعید میدانم؛ شما با کشیدن ماشه، در دو دنیای موازی قرار میگیرید: دنیایی که در آن اسلحه شلیک نمیکند و دنیایی که اسحله شلیک میکند. اما نه تنها شما، بلکه دوستتان که در حال مشاهدهی شما است نیز به دو دنیای موازی شما منتقل میشود. در نتیجه شما میتوانید در دنیایی که اسلحه شلیک نمیکند دوست خود را متقاعد کنید که این تفسیر درست است. اما در ۱۰۰ دنیای دیگری که اسحله شلیک میکند، تفسیر بهطور کلی رد میشود. البته ممکن است برایتان سوال پیش بیاید که چرا در ۱۰۰ دنیا تفسیر رد میشود؟ پیشنهاد میکنم برای اینکه متوجه این موضوع شوید یک حساب سرانگشتی بکنید تا ببینید ۱۰۰ دنیا وجود دارند که در آنها اسلحه شلیک میکند و شما میمیرید.
در نتیجه، این غلط است که بگوییم ادراک انسان فقط در دنیایی است که در آن زنده است. چرا که با جدا شدن دنیاها، عملا شما هم به دو تا شما تقسیم میشوید. هر دو نسخهی شما خودآگاهی و ادراک دارند و هر دو دقیقا خود شما هستید. در یکی از این دنیاها گلوله شکلیک میشود و در کسری از ثانیه میمیرید و در دنیایی دیگر، اسلحه شلیک نمیکند و جان سالم به در میبرید. در واقع، این درست نیست که بگوییم شما فقط آن کسی هستید که در دنیای او اسحله شلیک نمیکند و زنده میماند. زیرا شما در زمان ایجاد شدن دو دنیای موازی نمیتوانید تشخیص دهید که در لحظهی بعد، چه اتفاقی میافتد و متوجه نمیشوید که قرار است در دنیایی باشید که زنده میمانید یا میمیرید؛ چرا که اگر شما آن کسی هستید که زنده است، پس آن کسی که مرده است، کیست؟ آیا او یک نسخه کپی از شما است؟ قطعا خیر. تمام موضوع تفسیر دنیاهای چندگانه بر این پایه است که همه افراد اصل هستند و نمیتواند یک نفر اصل و بقیه کپی باشند. بهعبارتی دیگر، وقتی دنیا به دو دنیای مجزا تقسیم میشود، شما هم دو تا میشوید؛ دو انسانی که هیچوقت از یکدیگر خبر نداشتهاید و نخواهید داشت. یکی از این دو نسخهی شما زنده میماند و دیگری میمیرد. ممکن است با خودتان سوال کنید که اکنون من آن کسی هستم که زنده میماند یا میمیرد؟ در جواب شما باید گفت که هر دوی آنها شما هستید. ممکن است اندکی این موضوع گیجکننده باشد، اما وقتی به ساختار مغر دقت میکنیم، میتوانیم خیلی بهتر این موضوع را درک کنیم.
شما عادت کردهاید که همیشه یکی باشید و با خود بگویید: «من هستم». اما واقعیت این است که ارتباطات مغز شما بهگونهای ساخته شدهاند که شما همیشه فکر میکنی که فقط یک نفر د با خود میگویید: «من هستم». اما اگر اکنون مغز شما دقیقا کپی شود و دو تا شود، هر کدام از آن مغزها دقیقا یک نفر عین شما را میسازند که با خود میگوید: «من هستم». این پدیده را میتوان در دوقلوهای یکسان نیز مشاهده کرد؛ در حالی که بهطور طبیعی قرار بوده است که هر دوی آنها یک انسان یا یک «من» باشند، با جدا شدن سلول آنها و ساخته شدن دو تا مغز، دو تا «من» بهوجود آمده است. بهزبان ساده، این مغز است که ما انسانها را میسازد و مشخص میکند که ما چه کسی هستیم.